اينجا من هستم؛ ، سکوتي شکسته و درهم بخاطر هر روز نديدن تو
اينجا من هستم ؛
تهي از زندگي و روزمرگي ، خالي تر از هميشه؛ با کلافي درهم و پيچ در پيچ
معني سکوتم را با چشمانم برايت بارها فرستاده ام
اينجا من هستم با آوازي که هرگز نشنيدي
من هستم و سازي مبهم
اينجا من مانده ام تنها در پس اندوه صداي کهنه سازم
من هستم و گلي پرپر شده از عشقي کور
اينجا در شهري دور من مانده ام به انتظار هر لحظه که بيايي
در شهري خاک گرفته و غروبي تنگ ،
من هستم و سيمايي شکسته تر از هميشه
اينجا من هستم و خيال هميشگي چشمان مشکي تو. . .
حتي كلمات هم دگر از نوشتن دردهايم عاجزند
نظرات شما عزیزان:
برچسبها: <-TagName->